فاطمیون
یاس بوی حوض کوثر می دهد عطر اخلاق پیمبر می دهد ....
یاس بوی حوض کوثر می دهد عطر اخلاق پیمبر می دهد ....
در مرکز انقلاب
چشمم در اینشلوغی به دنبال نوجوانها میگردد. *چفیه و سربند، نشانی آشنا! * پیدایشان میکنم. بعضیهایشان زیرچشمی، محافظین را میپایند و هیجانزده آرزو میکنند جای آنها باشند تا آقا را بیشتر ببینند.
دختر نوجوانی که در صف کفشداری ایستاده تا کفشش را تحویل بدهد و وارد حسینیه شود، با پر چادر، نم اشکش را میگیرد و به بغلدستیاش میگوید: «دفعۀ اولمه که اومدهم. *باورم نمیشه قراره آقا رو از نزدیک ببینم* ».
تمرین کردیم حاجی!
یکی از مسئولین پشت میکروفون قرار میگیرد. به جمعیت خوشامد میگوید و میخواهد به خوانش او از شعر، گوش بدهند تا لحن ابیات را بهتر بفهمند.
پسر نوجوانی از صفوف میانی باخنده میگوید: «ما توی ماشین همش داشتیم با سیدی اینشعرو تمرین میکردیم حاجی!»
پیرزنی که در صفهای ابتدایی نشسته، موقع خواندن شعر، انگشت اشارهاش را در هوا تکان میدهد و تو فکر میکنی دارد *بیتهای راسخ سرزنشکننده را خطاب به خود دشمن میخواند.*
چشمها به جایگاه
خیزش ناگهان جمعیت به جلو. صدای هیجانزدۀ «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»، پریدن پلکها، بر نوک پا ایستادن و گردنکشیدن از میان جمعیت به سوی سکو. فریاد مسئولین حراست که : «بشینین! هنوز حضرت آقا تشریف نیاوردهن!»
متن کامل روایت نو+جوان از حواشی دیدار مردم قم با آقا را در سایت ما بخوانید.
nojavan.khamenei.ir
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط رخشاني زابل در 1397/10/20 ساعت 10:59:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |