در کمین گل سرخ

 برش‌هایی از داستان شیرین زندگی شهید صیاد شیرازی

«در کمین گل سرخ»

 بر پیشانی‌‌نوشت کتاب، با این عنوان مواجه می‌شویم: «روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی» و تصویر چهرۀ خندان او را می‌بینیم که انگار از آسمان یا حتی از جایی خیلی نزدیک‌تر، از لابه‌لای صفحات زندگی‌نامه‌اش، به ما لبخند می‌زند.

«محسن مؤمنی» این‌ کتاب را در 380صفحه و پنج ‌بخش نوشته و با اتکا به مصاحبه‌های خود شهید در زمان حیاتش و ماه‌ها پژوهش و مصاحبه با دوستان و هم‌رزمان او پس از شهادتش، از کودکی او تا زندگی و کارش در سال‌های پس از جنگ را برایمان روایت کرده است.

خوبی‌اش این است که به سبب انتخاب دو راوی، یکی خود نویسنده و دیگری، خود شهید (با نقل‌قول‌های مستقیم از همان مصاحبه‌ها که گفتم) گاه و بیگاه در این کتاب، صدای خود علی صیاد شیرازی را می‌شنویم و جملات خود خودش را می‌خوانیم. تو بگو انگار آمده کنارمان نشسته و دارد خاطراتش را برایمان تعریف می‌کند؛ شاید که صدق کلام آشنای خودش بهتر در جان ما اثر کند و بیشتر شبیه او شویم.

 فقط پنج دقیقه
«زمزمۀ دیگری که خیلی خطرناک هم بود، این بود که می‌گفت: «نکند شما اُمُل بار آمده‌اید، نکند شما عقب‌افتاده هستید. اوضاع تغییر کرده و این را جامعه نمی‌پسندد که مادر و خواهر آدم چادری باشند… این تقدیر چقدر زیباست و چقدر تعیین‌کننده برای سرنوشت انسان که اگر خدا بخواهد، شخص واقعاً هدایت می‌شود! این حالت سرخوردگی و ضربه خوردن و برسر دوراهی ‌بودن من، فقط پنج دقیقه طول کشید… یک‌دفعه آرامش به من دست داد و برگشتم به حال خودم و به ایمان خودم و این بار، محکم‌تر!
این هم یکی دیگر از مصادیق بارز نقش نماز. چون ما فقط نماز می‌خواندیم. به این‌ ترتیب، این ‌نماز این‌جور جاها خودش را نشان می‌داد و امداد الهی ظاهر می‌شد و ما را در مسیری که در معرض پرتگاه بود، حفظ می‌کرد.»

رفتیم آمریکا
 خدا می‌داند پیوندمان با قرآن از یک‌طرف و زمینۀ ایجاد شدن بحث با آمریکایی‌ها روی مذهب و اسلام از طرف دیگر. اصلاً ما احساس امنیت کرده بودیم از نظر وضع خودمان.

عجب صفایی داشت
با همین‌ حالی که داشتم، روزی یک ‌صفحه قرآن عربی، ترجمه می‌خواندم. مثل این بود که قرآن دارد با ما حرف می‌زند و لحظه‌به‌لحظه اسلام بیشتر برایم معنی پیدا می‌کرد و خودم را شارژ می‌کردم… افق را رفتم از روزنامۀ آمریکایی «سان‌رایز و سان‌ست» درآوردم و بر اساس آن اذان را حساب کردم… در اتاقی که داشتیم، سحری درست می‌کردیم، افطار آماده می‌کردیم. بیشتر شیر و لبنیات بود. عجب صفای معنوی‌ای داشت!»

مطالعه کامل این مطلب در نشانی زیر ?

http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=11799

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.