زندان پادگان

#ماجرا | زندان پادگان

⛓ در پانزدهم محرّم مرا تحت‌الحفظ به همراه سه مأمور پلیس به مشهد فرستادند. فاصله‌ی بیرجند تا مشهد 540 کیلومتر است. اتومبیل جیپ نظامی، این فاصله را با سرعت زیاد و بدون توقّف طی کرد.

 صبح مرا به ساختمان ساواک تحویل دادند و از آنجا به زندان اردوگاه مشهد فرستادند. در آن زندان تعدادی زندانی حضور داشتند که بیشترشان جوانانی بودند که در تظاهرات شرکت داشته یا بیانیّه پخش کرده بودند، و یا از سخنران‌ها و طلاب حوزه و دانشجویان دانشگاه بودند.

 با آنکه این افراد در مجاورت من بودند، امّا احساس می‌کردم که من کاملاً از آنها دورم. اندکی بعد صدایی از اتاق مجاور شنیدم که بیت شعری می‌خواند که به دل آرامش می‌داد و برای مقابله با این وضع، به انسان عزم و اراده میبخشید. بیت از مثنوی مولوی بود:

*عار ناید شیر را از سلسله
ما نداریم از رضای حق گله*

 صاحب صدا را شناختم؛ شناختن همسایه‌ی زندانی‌ام، و شنیدن شعری که خواند، در من احساس آرامش به وجود آورد و تنهایی و غربت را از دلم دور ساخت.

 بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد»

 رسانه اختصاصی نوجوانان سایت

Khamenei.ir  
 @Nojavan_khamenei

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.