فاطمیون
یاس بوی حوض کوثر می دهد عطر اخلاق پیمبر می دهد ....
یاس بوی حوض کوثر می دهد عطر اخلاق پیمبر می دهد ....
#خواندنی | صورتی خاکستری
قسمت دوم: نامه
هنوز مانتو و مقنعه مدرسهاش را درنیاورده بود که خاک خشک گلدانهای گوشه اتاق یادش انداخت چند روز است به آنها آب نداده است. با همان لباس مدرسه رفت سمت آشپزخانه. پارچ آب را داخل سینک پر میکرد که چشمش افتاد به کاغذ روی میز. در قسمت آدرس گیرنده اسم خودش را نوشته بودند. با دستِ خیس پاکت را برداشت و پشت و رو کرد. اسم و آدرسی از فرستنده نبود؛ فقط یک کدپستی داشت. پاکت را برداشت و همراه پارچ لبریز شده به اتاقش برد.
سریع آب را توی گلدانها ریخت و پاکت به دست همان کنار نشست. بسته سفید را پشت و رو کرد. یعنی از کجا بود؟ غیر از یکی دو مجلهای که مشترک بود و گهگاه که چیزی را اینترنتی میخرید، هیچوقت نامهای برایش نیامده بود. به زحمت چسب پوشش نایلونی پاکت را پاره کرد. یک کاغذ سفید و یک خودکار فانتزی صورتی رنگ افتاد بیرون. با تعجب خودکار را برانداز کرد و تای کاغذ را باز کرد. مثل نامههای رسمی، تایپ شده بود اما طولانیتر از یادداشتهایی بود که نشریهها برای تمدید اشتراکشان میفرستادند. «سلام سارا»ی اولش همه احتمالات قبلی ذهنش را کنار زد. واقعا یکی برایش نامه نوشته بود. اما که بود؟ چشمش روی چند خط پررنگ اول متن خشک شد: نوشته بودی قشنگیای در دختر بودن نمیبینی. نوشته بودی بعضی وقتها دلت میخواهد کاش پسر بودی. از آزادیای که نداری حرف زده بودی و دنیای آزاد و رهایی که پسرها دارند. دلنوشته ات را که خواندم دلم خواست دربارهاش با هم حرف بزنیم. حرفهایت را شنیدم و حس کردم حرفهایی دارم که مخاطبش تو هستی. حرفهایم را برایت نوشتم…
برای خواندن ادامه این ماجرا به سایت یا #نرمافزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید ?
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط رخشاني زابل در 1399/04/06 ساعت 07:38:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |