ماجرای کمک‌رسانی آقا در سیل ایرانشهر

ماجرای کمک‌رسانی آقا در سیل ایرانشهر

شروع تلاطم
[زمانی که در ایرانشهر تبعید بودم]… روز عید میلاد پیامبر اکرم و روز جشن، با هوای خوب و معتدل و قطرات باران همراه شد. مردم گروه‌گروه بیرون آمدند تا از هوا لذت ببرند و راهی مسجد آل‌الرسول شوند… برای نماز مغرب ایستادم تا نمازگزاران را امامت کنم. در رکعت دوّم نماز، صدای غریبی مانند صدای یک گاریِ حامل شاخه‌های نخل بسیار که سرِ شاخه‌ها به زمین کشیده شود، به گوشم رسید؛ اما این سروصدا و خش‌خش قطع نشد! اگر گاری بود، باید می‌گذشت و صدا قطع می‌شد. لحظاتی بعد که صدای تلاطم آب را شنیدم، فهمیدم که سیل راه افتاده است…

برگرفته از کتاب #خون_دلی_که_لعل_شد

 ادامه دارد…

 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
 @Nojavan_khamenei

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.