بی‌هوا نفس بکش...!

#خواندنی |‌ بی‌هوا نفس بکش…!

 روایتی کوتاه از حمله شیمیایی رژیم بعث به حلبچه

 دود بمباران عجیب‌وغریب است. البته این روزها چیزهای عجیب زیادی رخ‌داده است. عجیب‌ترینش هم اینکه صدام، به مردم شهر آن‌ها که مردم کشور خودش بودند حمله کرد. دود بمباران از این ماجرا عجیب‌تر نبود. ولی تا آن لحظه نه یاسین و نه محمود دود زرد رنگ ندیده بودند. دودها خیلی دور بود و برای قطع شدن صدای زوزه‌اش لحظه‌شماری می‌کردند. شاید زودتر گورش را گم‌کرده و برگردد. ولی صدا درست مثل صدای کش قلاب‌سنگ که کشیده شده و تقریباً ساکت است، ولی ناگهان زیاد می‌شود، دوباره زیاد شد. هواپیماها نزدیک شدند یاسین جایی را نگاه نمی‌کند ولی لابد دود زردرنگ هم نزدیک شده است. پتو را روی سروصورتش کشیده‌ است. کم‌کم نفس کشیدن سخت و حال یاسین دگرگون می‌شود اما محمود ساکت است. یاسین منتظر بود از آن‌طرف دیوار محمود هنوز توصیه‌های ایمنی‌اش را تکرار کند، هنوز داد بزند: دست‌هایت را دو طرف سرت بگیر. هنوز بگوید دراز بکش یاسین! دراز بکش!

 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید ?

http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=16648

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.