پرواز دسته‌جمعی 4

#ماجرا | پرواز دسته‌جمعی

 قسمت چهارم

#مواسات

 از صبح ماسک زده و دستکش به دست با مامان و سارا، عروسک‌ها را توی ماشین لباس‌شویی انداخته بودند. حالا خودش نشسته بود به دوختن درزهای عروسک‌های پولیشی و سارا توی یک تشت بزرگ پر از آب و کف، لگوهای کوچک و بزرگ را می‌شست. این چند روز بیشتر وقتش سر کارهای گروه رفته بود و کم‌تر به درس‌هایش رسیده بود. عذاب وجدان قولی را داشت که همان روز اول به مامان داده بود. باید جدی‌تر برای درسش وقت می‌گذاشت.

توی همین فکرها گروه جای خالی را باز کرد و منتظر بچه‌ها شد. اولین پیام عکس یک عروسک بی‌مو بود که محدثه فرستاده و نوشته بود: «بچه‌ها به نظرتون می‌شه با کاموا واسه این مو درست کنم؟ خیلی قشنگ و باکیفیته فقط با این قیافه به درد هدیه دادن نمی‌خوره.» داشتند درباره رنگ کاموا و وصل کردن موها نظر می‌دادند که یگانه وارد گروه شد و نوشت: «یه فکری دارم بچه‌ها!»…

 برای خواندن ادامه این ماجرا به سایت یا #نرم‌افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید ?

http://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=17040

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.